دانلود جدید ترین رمان های خارجی بدون سانسور ,دانلود جدیدترین رمان های نودهشتیا ,دانلود رمان 98ia دانلود رمان جدید ,نودهشتیا, دانلود رمان زیبا ,دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور ,دانلود همه رمان عاشقانه بدون سانسور خارجی ,نود و هشتیا 

دانلود رمان در ازای مرگ پدرم,رمان,دانلود رمان جدید,رمان کوتاه,بهترین رمان ها,رمان مخصوص موبایل,دانلود رمان در ازای مرگ پدرم برای اندروید,بهترین رمان های ایرانی,رمان جدید PDF,رمان جدید,رمان جدید مخصوص اندروید,رمان زیبا,نودهشتیا,بهترین سایت رمان,سایت نوشتن رمان,دانلود رمان با لینک مستقیم,رمان جدید ایرانی,رمان جدید خارجی,رمان ترجمه شده,رمان خارجی ترجمه شده,دانلود رمان با فرمت های مختلف,رمان آیفون,رمان پرنیان,رمان های آنلاین,رمان EPUB,دانلود رایگان رمان,رمان های چاپی

دانلود رمان در ازای مرگ پدرم


 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 قسمتی از متن این رمان :

  

  یکی همیشه هست که عاشق منه...
نگام که میکنه پلک نمیزنه...
تنهاست خودش ولی تنهام نمیذاره...
دریاکه چیزی نیست عجب دلی داره...
دوباره ارامش گرفتم دوباره رفتم توآسمونا...
من بودم وخدا کسی که تنهاکسم بودتمام چیزی که ازدنیاسهم داشتم خدایی بودکه همیشه هواموداشت ...درسته منم مثل همه سختی کشیدم والان هم توسخت ترین راهیم که توزندگیم داشتم ودارم ذره ذره تومرداب فقرفرومیرم امامطمئنم که درلحظه اخرزمانی که هیچ امیدی نیست هیچ دستی نیست تانجاتم بده زمانی که همه ادمای دنیابهم پشت کردن زمانی که حتی کوهای پشت سرم پشتموخالی کردن دستی نجاتم میده که دیدنی نیست امابابندبندوجودم حسش میکنم اون دست حس کردنی رومیگیرم ونجات پیدامیکنم ازمرداب...
باصدای تقه ای که به درخوردازخلسه شیرینی که تمام شیرینیش بخاطرخدابودبیرون اومدم چادرموروسرم کشیدم .صاف نشستم:بفرمایین دربازشدوفرهودیاالله ی گفت واومد داخل به احترامش بلندشدم که گفت :بفرمایین لطفا
 بافاصله ای ازهم نشستیم روتخت.میدونستم ادم راحتیه وتوقیدوبند دین نیست بخاطرهمین ازش یه دنیاممنون بودم که بخاطرمن رعایت میکنه لب بازکرد:شنیدم قراره ازاینجابرین ...اونم بخاطرمن...
لبخندی زدم:بالاخره قراربودبرم بااومدن شماهم دیگه نمیتونم اینجابمونم چون هم شمادربرابرمن معذبین هم اینکه خدانکرده نمیخوام حرفی پشت سرخانواده تون زده بشه
-امااگه اینطوری برین من عذاب وجدان میگیرم اونم بااین وضعیتی که دارین
 -شمامقصرنیستین من اینجامهمون بودم وخب هرمهمونیم یه روزی رفع زحمت میکنه دیگه
-اختیاردارین به هرحال اگرمیتونین اینجابمونیدقول میدم که برام مثل خواهرباشین مثل فرنوش 
لبخندم عریض شدخیلی شیرین بودلذت برادرداشتن همیشه ارزوم بودامانه قسمت بودنه حکمت خدابراین بودومن هم راضی بودم به رضای خدا
 بعدازفرهود فرنوش باهام صحبت کرد گریه کردوخواست بمونم اما نمیتونستم تا الان هم حس سرباربودنموبه سختی تحمل کردم تواین یه ماه معذب بودم وتواین شبانه روزی که برادرفرنوش ازتبریزبرگشته بودبیشترازقبل معذب بودم ...فرنوش دوست صمیمیم بودهم کلاسی دانشگاهم که بعدازمرگ بابابهش پناه بردم واونم باخانواده اش پناهم دادن ...خیلی دوست داشتم پیششون بمونم امابعضی اوقات توزندگی چیزهایی هست که نمیشه باب میل ماباشه وطبق خواسته ماپیش بره گاهی بایدروخواسته های دلت پابذاری چون صلاح کارت به نادیده گرفتن خواسته هاته منم مجبوربودم چون بایدرفع زحمت میکردم تاکی میخواستم سربارخانواده فرنوش باشم بایدتکونی میخوردم وافسارزندگی سرکشموبه دست میگرفتم ومهارش میکردم باید مبارزه میکردم ویک قدم به جلوبرمیداشتم تاخداهم برام قدم برداره من بایدحرکت کنم وبرکتشوبسپرم دست خودش که مأمن تمام دردامه...بعدازصرف صبحونه به مادرفرنوش خاله راضیه کمک کردم تامیزوجمع کنه بااینکه میدونست هرکاری کنه تاظرفارونشورم اروم نمیگیرم اماکمی اعتراض کرداماطبق معمول تسلیم شد سریع ظرفاروشستم اماازاونجایی که کمی بی دست وپابودم یه بشقاب ازدست کفیم