دانلود رمان شعله شب کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید
خلاصه :
گیسو موحد ، به دلیل اتفاقات مجهول گذشته با خودِ واقعیش تفاوت زیادی پیدا کرده.در این بین چیزهای زیادی از دست رفته؛چیزهایی که بازگشتشون محال به نظر میرسه!
اما ماه همیشه پشت ابر پنهون نمیمونه! با روشن شدن جریانات گیسو قدم در راهی نامعلوم میذاره،
راهی که همه چیز رو عوض میکنه! همه چیـز! . . .
ژانر: مضمون اصلی ماجرا انتقامِ… یه انتقام تلخ که شیرینی زندگی رو دریغ کرده. و شاید… عشق! “شــایـد هم . . .!
قسمتی از داستان :
دستش دور سرم میچرخید و به وضوح میتونستم کم شدن حجمشون رو از روی صورتم حس کنم،با هر چرخش نفسهام کشدارتر میشد و حلقه دستام سفت تر
نمیخواستم به این فکر کنم که بازهم از موفقیت نشونه ای نباشه..نمیتونستم فکر کنم بازهم یه شکست خورده به تمام معنا هستم و همه هست و نیستم تباه شده ست!… درست همون لحظه میون افکار مغشوشم،جریان هوا رو روی پوستم حس کردم
پوست صورتم باد خورد و خنک شد…یه چرخش دیگه دور سرم و حالا……..
کامل شده بود…تمام باندها کنار رفته بود…اینو میتونستم از سبکی صورتم حس کنم!..
چشم بستم تا نبینم….
چشم بستم تا مجددا برام همه چیز یاد اوری بشه….
چشم بستم تا چهره ام رو تو خاطرم نگهدارم و یادم بمونه کی بودم….
خیلی چیزا قرار بود از همین لحظه تغییر کنه خیلی از چیزهایی که از مدتها قبل براشون برنامه داشتم…..خیلی چیزا!..
لهجه غلیظ انگلیسی اش تو فضای مسکوت منعکس شد:
-نمیخوای چشماتو باز کنی گیسو جان؟ با دستش به اینه سمت چپم اشاره کرد:قوی باش دختر!
مردمک چشمام دو دو میزد،پریدن پلک راستم رو حس کردم، لبخند مرموذی روی لبهای پروفسور هانس نشسته بود
لبخندی که ترغیبم میکرد به پاهای بی جونم حرکت ببخشم تا به جلو حرکت کنم. مقایل اینه ایستادم و موهای بلندم رو از روی پیشونیم کنار زدم
با دقت به دختر تو اینه خیره شدم…نمیشناختمش…اصلا برام اشنا نبود….این دختر با چشمای نسبتا درشت و پوستی صاف و سفید هیچ چیز رو برام یاد اوری نمیکرد
با تعجب به اجزای صورتم دست کشیدم